دفتر یادداشت من

زمستان بهاری

دفتر یادداشت من

زمستان بهاری

آن یکی از خشم مادر را بکشت

آن یکی از خشم مادر را بکشتهم به زخم خنجر و هم زخم مشت
آن یکی گفتش که از بد گوهری

یاد ناوردی تو حق مادری

هی تو مادر را چرا کشتی بگواو چه کرد آخر بگو ای زشت‌خو
گفت کاری کرد کان عار ویستکشتمش کان خاک ستار ویست
گفت آن کس را بکش ای محتشمگفت پس هر روز مردی را کشم
کشتم او را رستم از خونهای خلقنای او برم بهست از نای خلق
نفس تست آن مادر بد خاصیتکه فساد اوست در هر ناحیت
هین بکش او را که بهر آن دنیهر دمی قصد عزیزی می‌کنی
از وی این دنیای خوش بر تست تنگاز پی او با حق و با خلق جنگ
نفس کشتی باز رستی ز اعتذارکس ترا دشمن نماند در دیار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد